جوان ۲۴ ساله: تا حالا ۳ زن طلاق دادهام!
تاریخ انتشار: ۱۰ آبان ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۳۱۰۳۶۲
جوان ۲۴ سالهای مدعی بود سومین ازدواجش نیز در طول چهار سال گذشته در آستانه فروپاشی قرار دارد درباره تصمیمهای اشتباه و سرگذشت خود با مددکار اجتماعی یکی از کلانترهای مشهد سخن گفت.
به گزارش خراسان، وی اظهار داشت:: با آن که سه خواهر داشتم، اما پدر و مادرم مرا که تک پسر بودم بیشتر دوست داشتند و همه خواسته هایم را برآورده میکردند حتی اطرافیانم نیز احترام خاصی به من میگذاشتند و سعی میکردند کاری انجام ندهند که من ناراحت شوم به همین دلیل وقتی به سن نوجوانی رسیدم به پسری خودرای و خودسر تبدیل شدم به طوری که در مقطع راهنمایی ترک تحصیل کردم، اما هیچ کسی برای این کار مرا سرزنش نکرد چرا که من فقط خودم تصمیم میگرفتم و به حرفهای دیگران کاری نداشتم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در همین شرایط بود که با توصیه پدرم در یک تعمیرگاه خودرو مشغول کار شدم تا حرفهای بیاموزم، اما سه روز بعد با این بهانه که استادکارم به من توهین کرده است تعمیرگاه را رها کردم و به عنوان جارچی در یکی از پایانههای مسافربری مشغول کار شدم. چند ماه بعد نیز دفترچه آماده به خدمت گرفتم و عازم غرب کشور شدم تا این که خدمت سربازی ام به پایان رسید و دوباره به مشهد بازگشتم.
در همین روزها بود که با دیدن «طاهره» عاشق شدم. او دختر ۱۵ سالهای بود که درمحله ما زندگی میکرد و خواهرانم وقتی فهمیدند که من عاشق شده ام از خوشحالی در پوست خودشان نمیگنجیدند.
خیلی زود ماجرای عاشقی من در بین اطرافیانم پیچید و من تصمیم گرفتم با طاهره ازدواج کنم چرا که او دختری بسیار زیبا بود و من نمیتوانستم زیبایی خیره کننده او را از خاطر ببرم، اما پدرم بعد از تحقیق مقدماتی درباره وضعیت اجتماعی و خانوادگی آنها به شدت با این ازدواج مخالفت کرد چرا که معتقد بود طاهره خانواده آشفتهای دارد و دختری سر به راه نیست، اما من که به خودسری عادت کرده بودم نصیحتهای پدرم را نادیده گرفتم و آنها را مجبور کردم به خواستگاری بروند.
خلاصه چند روز بعد من و طاهره درحالی پای سفره عقد نشستیم که حدود یک ماه بعد از این ماجرا متوجه رفت و آمدهای مشکوک نامزدم به مغازه سبزی فروشی محله شدم. این موضوع سوء ظن مرا برانگیخت و به همین دلیل به طور پنهانی همسرم را تعقیب کردم تا این که متوجه شدم طاهره با پسر مرد سبزی فروش قبل از ازدواج با من ارتباط داشته و به این ارتباط خیابانی بعد از ازدواج با من نیز ادامه میدهد و تازه فهمیدم که چرا پدرم مخالف این ازدواج بود و نمیخواست من با طاهره ازدواج کنم.
از آن روز به بعد درگیریها و اختلافات ما در حالی آغاز شد که طاهره با بی حیایی مقابلم ایستاد و ادعا کرد هیچ گاه مرا دوست نداشته و تنها به توصیه خانواده اش پای سفره عقد نشسته است. دیگر میدانستم این ازدواج فرجامی نخواهد داشت.
در همان دوران نامزدی از طاهره طلاق گرفتم و با «اقدس» ازدواج کردم چرا که او دختری بی بهره از زیباییهای ظاهری بود و من با خودم میاندیشیدم هیچ پسری دوست ندارد با چنین دختری ارتباط خیابانی برقرار کند.
او از بستگان یکی از همکارانم بود و به همین دلیل خیلی زود با هم ازدواج کردیم. این بار نیز اعضای خانواده ام با این ازدواج مخالف بودند، اما من تصمیم خودم را گرفته بودم و در واقع میخواستم با دختری ازدواج کنم که هیچ کسی فریب ظاهر او را نخورد.
با این حال بعد از گذشت دوماه از زندگی مشترک اختلافات من و اقدس نیز آغاز شد چرا که او تصاویر طاهره را در آلبوم خانوادگی ما دید و زیبایی او را تحسین کرد. من هم ناخودآگاه به او گفتم به دلیل همین زیبایی او را طلاق دادم و با تو ازدواج کردم. این جمله آتشی برافروخت که آن روی اخلاق پرخاشگرانه و تندخوییهای اقدس نمایان شد.
از آن روز به بعد او هر رفتار و گفتاری را به زشتی و زیبایی ارتباط میداد و روزگارم را سیاه کرده بود تا حدی که دیگر روابط سردی بین ما حاکم شد و کار به شکایت و طلاق کشید.
در نهایت از اقدس هم جدا شدم و با رعنا زن مطلقهای ازدواج کردم که بعد فهمیدم او هم به دلیل سوء ظن خیانت از همسر سابقش طلاق گرفته است، اما این سوء ظن و شکاکی در وجودش رخنه کرده بود و به من هم تهمت خیانت میزد. او مدعی بود دو همسر سابقم به دلیل خیانت از من طلاق گرفته اند و باید مراقب من باشد تا به او هم خیانت نکنم.
حالا دیگر بدون حضور او حتی برای خرید مایحتاج زندگی نمیتوانستم به خواربار فروشی محله بروم، همه تماس هایم را تک تک بررسی میکرد و با خطهای مختلف به محل کارم زنگ میزد تا مطمئن شود که من در محل کارم حضور دارم.
رعنا زندگی را برای من به جهنمی وحشتناک تبدیل کرد تا این که بالاخره کارد به استخوانم رسید و او را به خانه مادرش بردم و تاکید کردم تا روزی که بیماری سوءظن را درمان نکرده است حق بازگشت به زندگی مرا ندارد. اکنون هم رعنا تقاضای طلاق داده و سومین ازدواجم در آستانه فروپاشی قرار دارد.
منبع: فرارو
کلیدواژه: طلاق
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۳۱۰۳۶۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عامل جنایت گاندی نمیدانست قاتل است | گفت و گو با متهم
همشهری آنلاین - حوادث: ظهر بیست و ششم فروردین ماه، اهالی کوچهای در خیابان گاندی صدای مشاجره زن و مردی جوانی را از داخل کوچه شنیدند. در جریان این درگیری، مرد جوان دیوانه وار با چاقو، به زن جوان ضربه زد و سپس از آنجا گریخت. شاهدان این صحنه هولناک با اورژانس و پلیس تماس گرفتند اما زمانی که آمبولانس رسید، زن جوان به دلیل شدت جراحات جانش را از دست داده بود. در این شرایط گزارش این حادثه به قاضی سالار صنعتگر، بازپرس جنایی تهران اعلام شد و او به همراه تیم بررسی صحنه جرم راهی محل جنایت شدند.
بررسیهای اولیه از این حکایت داشت که مقتول، زنی37 ساله بود که با 20 ضربه چاقو به قتل رسیده بود. بررسیها نشان میداد که قاتل فردی آشنا بود و این دو ظاهرا قصد ازدواج با یکدیگر را داشتند اما به درستی مشخص نبود که علت درگیری آنها در خیابان چه بوده است.
دستگیری در کلبه جنگلیکارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران، جست و جو برای دستگیری عامل جنایت را آغاز کردند. آنها در گام نخست به تحقیق از خانواده مقتول پرداختند و به این ترتیب هویت قاتل شناسایی شد. خانواده مقتول میگفتند که وی از چند ماه قبل با جوانی به نام یاسر در ارتباط بوده و آنها قصد ازدواج با یکدیگر را داشتند اما چند وقتی می شد که با هم دچار اختلاف شده بودند.
در این شرایط بود که ماموران راهی محل زندگی یاسر در پایتخت شدند اما او ساعتی پس از جنایت، وسایلش را جمع کرده و با یک چمدان از خانه گریخته بود. با این حال جست و جو برای یافتن مخفیگاه وی آغاز شد تا اینکه چند روز قبل مخفیگاه او در یکی از روستاهای استان گلستان به دست آمد. متهم در یک کلبه روستایی مخفی شده بود که ماموران با هماهنگی قضایی راهی آنجا شدند و وی را دستگیر کردند.
متهم جوان پس از انتقال به پایتخت، به قتل زن جوان اعتراف کرد و برای انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار ماموران اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار گرفت.
نمی دانستم قاتلممرد جوان در تمام این چند روز خودش را در روستای جنگلی حبس کرده بود و از ترسش جرات نمی کرد به داخل شهر برود یا وارد فضای مجازی شود. هرچند به گفته خودش هرگز تصور نمی کرد که زن مورد علاقه اش را به قتل رسانده و تبدیل به قاتل شده است. گفت و گو با یاسر را می خوانید.
انگیزه ات از قتل زن موردعلاقه ات چه بود؟
من نمی خواستم شهرزاد را بکشم و ناخواسته تبدیل به قاتل شدم. خدا می داند که چقدر ناراحتم و هر شب خودم را سرزنش می کنم که ای کاش آن روز چاقو همراهم نبود. در یک لحظه عصبانی شدم و ناخواسته تبدیل شدم به قاتل.
با شهرزاد چطور آشنا شدی؟
5 ماه قبل در یک کافه او را دیدم و در همان نگاه اول عاشقش شدم. رفته رفته رابطه ما عمیق تر شد تا جایی که به او پیشنهاد ازدواج دادم. چون شهرزاد همان زنی بود که من همیشه در رویاهایم تصورش می کردم.
اما در نهایت جانش را گرفتی؟
متهم اشک می ریزد و ادامه می دهد: پشیمانم،خیلی هم پشیمانم. اشتباه کردم، ای کاش خدا به ما فرصت بازگشت به عقب و اصلاح اشتباهات بزرگمان را می داد.
برگردیم به روز حادثه ، چه شد که جان شهرزاد را گرفتی؟
شهرزاد این اواخر رفتارش با من سرد شده بود. دیگر تماس هایم را پاسخ نمی داد. جواب پیامک هایم را یک خط در میان می داد. می دانستم که دیگر نمی خواهد با من باشد. تا اینکه یک روز آب پاکی را روی دستم ریخت و گفت قصد دارد به این رابطه پایان بدهم. احتمال دادم پای شخص دیگری در میان است چون قرار بود با هم ازدواج کنیم اما به یکباره اخلاق و رفتارهایش تغییر کرده بود. روز حادثه با او قرار گذاشتم و می خواستم هر طور شده موبایلش را بگیرم تا آن را بررسی کنم. اما شهرزاد مقاومت می کرد. در نهایت موبایلش را گرفتم و شهرزاد به دنبالم امد تا آن را پس بگیرد. چاقو را برده بودم او را بترسانم و بتوانم با تهدید رمز گوشی را بگیرم.قصدم این بود که فقط بفهمم که آیا شهرزاد به من خیانت می کند یا نه؟ اما او می خواست گوشی را بگیرد و نمی دانم چه شد که از شدت عصبانیت چند ضربه به او زدم. اما تا روزی که دستگیر شدم نمی دانستم شهرزاد فوت شده است.
پس چرا فرار کردی؟
ترسیده بودم. یک درصد احتمال می دادم که او زنده نماند و من قاتل شده بودم. به همین دلیل فرار کردم و در این چند روز سعی کردم بیرون از خانه آفتابی نشوم. حتی گوشی موبایل ها را هم خاموش کرده بودم. با این وجود مخفیگاهم توسط پلیس لو رفت و بعد از دستگیری آنچه که می ترسیدم سرم آمد؛شهرزاد جان باخته و من تبدیل به قاتل شده بودم.
کد خبر 848122 برچسبها تهران قتل - قاتل حوادث ایران